آسمون دلدادگی | ||
|
یه شب سرد پاییزی در باغی پر از یاد "تو" پر از دلتنگی های "تو" یه گوشه ای پر ازفکرت نشستم تکیه زدم به تنه ای که بوی عاشقیای تو رو میده در آرزوی دیدنت بایه عالمه فکرای قشنگ دست تو دستت گذاشتن وبوسیدنت برام تقریبا داره یه رویا میشه نمی دونم چه مرگمه... بازم شب شده ومن چه سرد و ملول فنجون قهوه تلخ و داغم رو تودستم فشارمیدم تا با همه تلخی فنجون تلخی این روزگارازیادم بره و با داغیش گرم شم و با همه داغیش سرمست میشم ... چشمام رومی بندم و "تو" روتصورمیکنم "تو "یی که بدجور دلم هواتو کرده... باشه! قبول هیچی نگو...درگیری میدونم خدا نگهدارت باشه ای سوگلی شباوروزای من .... در پناه آغوش امن خدا بمون ،خاطره مبهم بی تکرارم . یاحق نظرات شما عزیزان: بیقرار
![]() ساعت9:35---18 مهر 1393
یه زمانی اگه از دلتنگی بیخیال هر چی مراعات میشدم گوشیمو برمیداشتمو یه زنگ بهت میزدم یا اس ام اس میفرستادم تا با شنیدن صدات یا جواب اس آروم بگیرم ولی حالا نه اس میرسه بهت نه گوشیت روشنه من میمونم با یه دنیا دلتنگی و حرفای نگفته.....
بیقرار
![]() ساعت13:26---10 مهر 1393
ما آدما عادت داریم هر چی نداریم حسرتشو بخوریم....
و هر چی داریم ندیده بگیریم ..... وقتی دنبال چیزی هستیم آرزو میکنیم تمام کائنات کمکمون کنه تا اونو داشته باشیم.... امان از وقتی مال خودمون میشه تازه یادمون میوفته خیلی چیزای دیگه کم داریم.... پس میریم دنبال اون چیزایی که نداریم..... همین که میدونم ((تو)) رو کم دارم برام کافیه دیگه دنبال هیچ چیز دیگه ای نمیرم.... |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |