آسمون دلدادگی | ||
|
دلم که برات تنگ میشه،سرک میکشم لابه لای نوشته هام... هیچ جای دیگه ای نیس که اینقدپرباشه از"تو"... همیشه باخودم فک میکنم،،تقدیر چرابرای ما اینجورحکم کرد... "تو"روتبعید ازدیاری که من هستم... وبرای من حبس ابد در خاطراتِ "تو"... لحظه هام دوباره غرق در تمنای دیدنت، سرمه ی انتظار ،به چشمام میکشم ... دوباره "تو" روگم کردم میون آشفته بازارِفکرای مبهمم ... کوچه های بی عبور داغِ دستای گرمت، نگاه مهربونت رو،میدونی جیه؟ به نظرم دَستایِ "تــو" تَصــمیـــم بـــود. بعضي حرفارو نميشه گفت، بايد خورد...! ولي بعضي حرفا رو نه ميشه گفت، نه ميشه خورد...! مي مونه سر دل... ميشه دلِ تنگ... ميشه بغض... ميشه سکوت... ميشه همون وقتي که خودتم نميدوني چه مرگته... میبینی،باز زده به سرم، نمي دونم... گاهي وقتا فكر مي كنم دلم به بهونه گرفتن عادت كرده... گاهي فكر مي كنم دقيقا دوست داره دنبال بهونه بگرده تا غر بزنه بزنه و بزنه و بزنه تا خالي شه اما!!! اگه موضوع فقط غر زدن و بهونه جويي باشه، بلاخره يه جا بايد خالي شه... سبک شه... اما نمي شه... نمي شه لعنتي... خیلی وقته دلم میخواد جنگـــل باشـــه . چـــادر باشـــه. هیـــزم باشـــه . سیب زمینـــی کبابـــی باشـــه . کتـــری چـــایی هم باشه صـــدای بـاد لای برگ درختـــا یــه رودخونـــه ام اون بغلا در جریان باشه... من و"تو"کنارِرودخونه... چه رویایِ شیرینی... حتی بافکرشم ساعتهادرگیرم... میبینی حس و حال من از "تو" که حرف میزنم ، همه فعلام ماضین،حتی ماضی بعید ، ماضی خیلی خیلی بعید ... یه کم نزدیکتر بنشین! باورکن دلم برای یه حال ساده تنگ شده … یاحق
نظرات شما عزیزان: بیقرار
![]() ساعت7:22---28 خرداد 1393
باران را دوست دارم زیرا بدون اینکه بین گل و خار تفاوتی قائل شود روی هر دو می بارد و به یک اندازه به آنها محبت میکند.
وجودت بارانی نازنین پاسخ:مهربان ترین قلبها متعلق به کسانی است که با محبت ، دیگران را یاد میکنند . . .یاحق داداش ایلیا
![]() ساعت5:07---26 خرداد 1393
دلت که تنگ میشود ، افعالت همه باید حال ساده باشد و استمراری و نگاهت فقط افعال آینده را جستجو کند برای خواندن. گذشته اگر خوش بود که نمیگذشت و میماند در حال استمراری. بوی کباب را از میان جنگل سبز فردا استشمام میکنم و صدای زیبای آرامش همان نهر جاری را.
چقدر زود فردا میرسد. چقدر زود. ایلیا پاسخ:ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﯽ ﮔﺰﺍﺭﻩ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﺩ ﻣﺎ ﻧﻬﺎﺩ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺗﯿﻎ ﺗﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻒ ﻣﺴﺘﯽ ﻧﻤﯽ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﺩﺍﺩ...یاحق افسانه بانو
![]() ساعت23:25---25 خرداد 1393
درود . خیلی قشنگه .
پاسخ:سلام دوست خوبم.ممنون از حضورگرمت
شعر/شاعری/عشق/من/تو/حتی شما/خیالات داریم/زیاد هم/گره/گرداب/اگر دارند/شاید/من/شاید تو/شاید شما/روزی/ فهممان بشود/افسانه را/میماند/این عشق
پاسخ:ببین مــن نه "مـــجــنــونم" نه "فـــرهاد" ولــی بی گــمـــان راه اونــارو مــیرم،نـــمــی خـــوام مـــثـل "شــیرین"لـیــلــی" به درد "عــــــــشــق" بـــــســوزم...!یاحق
باران باشد
تو باشی یک خیابان بی انتها هم باشد به دنیامی گویم خداحافظ … پاسخ:این که چقدر از آن روزها گذشته یا اینکه چقدر هر دویمان عوض شدیم اصلا مهم نیست!!!!! باز باران که ببارد دلم هوایت را میکند!!!!!!یاحق |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |