آسمون دلدادگی | ||
|
یادت ، تو دموکراسی خاطراتم سلطنت می کنه... " تو" بامن باش... من دست همه ی اتفاقا رو میگیرم که نیفته!... هرچی بیشتر میگذره بیشتر منومیشناسی... خوب می دونی حتی اگه کنارمم نشسته باشی باز م دلتنگ توام ! حالا ببین نبودنت ، با من چه می کنه ..؟ دو چشمت پر از شور و سراسر مهربونیه یه کم سبز و یه کمم آسمونیه... چشمات پراز ستاره اس...نوردارن شدن متن تمامی خبرهام،دل مشغولیام... وقتی آغوشت رو به روی آرزوام باز می كنی اینقدر مجذوب گرمای وجودت می شم كه جز آرامش آغوشت تموم آرزوای خواستنی دیگه رو از یاد می برم... مثه بارونی... گاه و بی گاه و بی اجازه ، خیالت بر من میباره و من خیس خیس از "تو" ... دنبال هیچ سرپناهی هم نمیگردم ... دوست داشتنت در من بی انتهاست . یاحق نظرات شما عزیزان: بیقرار
ساعت6:48---16 دی 1392
تا وقتی دستم توی دستته از افتادن نمیترسم و وقتی آغوشت باز برای گرفتنمه دوست دارم رها بشم تا لمس آغوشت رو لمس کنم
قطار می رود...
تو می روی... تمام ایستگاه می رود...... و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام؛ و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!! (قیصر امین پور) پاسخ:وقتى حالت خوب نیست و دارى قدم میزنى ، رسیدن انصاف نیست...لحظه هات پراز آرامش |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |