آسمون دلدادگی | ||
|
لحظه ها رو تو وسعت پاک چشمات، با دلی لبریز از حضور امنِ تو، بودنم رو به تماشا میشینم... این وسط همیشه مشکلاتی بوده و هست و بودن کسایی که باعث شدن ادامه همراهی کمی مشکل باشه اما هیچی نمی تونه طعم خوب با تو بودن رو از لبهای من جدا کنه و عشق که با من زاده شده و تا نفس می کشم همراه منه زمان زیادی نمی گذره از وقتی که دلم رو به تو هدیه کردم به تو که چشما ت به وسعت دریاست... به صافی و زلالی و بی ملالی دِلِت دلی پر از حرفای پنهونی و رازهای پنهونیه... دلی با صفاتر از بوتۀ یاس .... صاحب این چشمهای عسلی کمکم کن.... لحظه هایی که گذشت واقعا لحظه های خاطر انگیز و عاشقانه ای بود و اصلا دلم نمی خواست این لحظات زیبا رو از دست بدم صدای نگاه های جذاب و عسلیت قلبم رو زیر و رو میکرد هر وقت دستاتو تو دستم میگیرم گرما و حرارت عشقت همۀ وجودم رو ذوب میکنه و مثل همیشه سراپا مست میشم ،مست تو دلم می خواد تو این دریای مواج زندگی تا ساحل امن حضورت شنا کنم ... امون بده تا همیشه تشنه بمونم و باز عطش عطر حضورت منو بیتاب کنه امون بده نمی خوام حتی زندگی رو بدون عطر حضور تو، می خوام هر قصه ای که می نویسم آغاز و پایانش تو باشی و یادم نمی ره که فکر کردن به پایان تو، شیرینی حضورت رو تلخ میکنه پس حس می کنم بهتره بذاریم پایان غافلگیرمون کنه، مثل آغاز آغاز شناختن تو، شروعِ من بود... ببخش اگر دلم می خوادکه . . بی حرف و بی صدا . . بشناسی ام. یاحق نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |